ایتن وینترز

میگن وقتی دری بسته میشه، در دیگه ای باز میشه. خب، امشب دری بسته شد. و چه شب طولانی‌ای بود—اما نه فقط برای من.

ایتن وینترز (Ethan Winters و به ژاپنی イーサン・ウィンターズ) یک جهش‌یافته‌ی آمریکایی بود که به‌عنوان مهندس سیستم آموزش دیده بود. او یکی از قربانیان متعدد جنگ‌ افزارهای بیولوژیکی بود که در جریان حادثه‌ی دالوی در سال 2017 به یک گونه‌ی سلاحی‌شده از «مولد یا کپک» آلوده شد. او و همسرش میا، توسط اتحاد ارزیابی امنیت بیوتروریسم (BSAA) نجات یافتند و تحت حمایت شهود در اروپای شرقی قرار گرفتند. این حمایت سرانجام در فوریه‌ی 2021 از هم پاشید، زمانی که دخترشان رزمری، توسط مادر میرندا ربوده شد. ایتن موفق شد رزمری را نجات دهد، اما جان خود را فدا کرد تا دخترش را از میرندا نجات دهد.

بیوگرافی

اوایل زندگی

اطلاعات کمی درباره‌ی زندگی اولیه‌ی وینترز در دست است، اگرچه معلوم است که تا سال 2017 در لس‌آنجلس، کالیفرنیا زندگی می‌کرد و به‌عنوان مهندس سیستم مشغول به کار بود. در ماه مه 2011، او با دوست دختر تکزاسی‌اش، میا ازدواج کرد؛ کسی که وینترز فکر می‌کرد کارمند رده‌ بالایی در یک شرکت تجاری است، اما در واقع دستیار پژوهشی در «کانکشنز»، تولیدکننده‌ی سلاح‌های بیولوژیکی غیرقانونی بود. میا در اکتبر 2014 هنگام عبور از خلیج مکزیک در جریان یک طوفان ناپدید شد و فرض بر این گذاشته شد که جان خود را از دست داده است.

 

حادثه خانه بیکر (2017)

در ۱۸ ژوئیه‌ی ۲۰۱۷، وینترز ایمیلی دریافت کرد که ادعا میشد از طرف میا ارسال شده و به ایتن دستور میداد تا او را در مزرعه‌ی بیکر در منطقه‌ی دالوی، لوئیزیانا ملاقات کند. وینترز به‌جای اطلاع دادن به مقامات، فوراً به‌ تنهایی برای بررسی موضوع حرکت کرد.

ایتن برای پیدا کردن میا به دالوی پریش، لوئیزیانا میرود.
ایتن وینترز

تاریخ تولد: حدود 1984

تاریخ مرگ: 10 فوریه 2021

محل مرگ: محل برگزاری مراسم، روستا، اروپای شرقی

نژاد/ملیت: سفیدپوست/آمریکایی

وابستگی: دانشگاه بی نام (1998)

شغل: مهندس سیستم (???-2017)

خانواده:

  • میا وینترز (همسر)
  • رزمری وینترز (دختر)

وضعیت: مرده

جنسیت: مرد

قد: ۱۸۰ سانتی‌متر (۵ فوت و ۱۱ اینچ)

وزن: ۷۵ کیلوگرم (۱۷۰ پوند)

اولین حضور: رزیدنت ایول 7: بایوهزرد (2017)

آخرین حضور: رزیدنت ایول روستا: سایه‌های رز (2022)

صداپیشه: تاد سولی (انگلیسی)

مدل چهره: یایا چامکی

به همین دلیل، وینترز از این موضوع بی‌خبر ماند که این منطقه به‌دنبال مجموعه‌ای از ناپدیدشدن‌ها تحت بررسی نیروهای قانون قرار گرفته بود، که در واقع توسط خانواده‌ی بیکر به‌وجود آمده بود. جستجوی اولیه‌ی وینترز در «خانه‌ی مهمان» باعث شد تا گواهینامه‌ی رانندگی میا را پیدا کند، همچنین یک فیلم snuff که مرگ آندره استیک‌لند را نشان می‌داد را هم پیدا کرد. هنگام جستجو در زیرزمین، وینترز میا را در یک سلول پیدا کرد و آزادش کرد.

 

مشخص شد که میا دچار فراموشی شده، صداهایی می‌شنود و به‌ طور فعال به خودش آسیب می‌رساند، قبل از آنکه وحشی شود و وینترز را وادار کند تا با تبر از خود دفاع کند. پس از آن‌که جک بیکر، وینترز را در خانه حبس کرد، دخترش زوئی با او تماس گرفت و به او هشدار داد که از طریق پنجره‌ی اتاق زیرشیروانی فرار کند. در جریان این تلاش، وینترز بار دیگر مورد حمله‌ی میا قرار گرفت که دست چپش را با اره برقی قطع کرد، پیش از آن‌که او بتواند با اسلحه او را از پا درآورد.

 

این تلاش برای فرار بی‌نتیجه بود و او به سرعت توسط جک دستگیر شد، کسی که با لگدی به سرش آسیب شدیدی به مغزش وارد کرد. سپس جک هر دوی آن‌ها را به خانه‌ی اصلی برد.

 
 

وینترز در آن زمان نمی‌دانست که خودش و میا، به‌همراه خانواده‌ی بیکر توسط کپک آلوده شده‌اند؛ این کپک اثر یک سلاح بیولوژیکی انسانی به نام «اِولین» بود که سلول‌ها را با نمونه‌های قارچی مقاوم‌تر جایگزین می‌کرد. ایتن برای چند دقیقه در حالت مرگ بالینی بود، اما وقتی به داخل خانه‌ی اصلی کشیده می‌شد، شروع به بِهوش آمدن کرد. با فرا رسیدن شب، زوئی او را پانسمان کرد، دستش را دوباره متصل نمود و «ژنوم کدکس»، دستگاه ویژه‌ای که پیش‌تر متعلق به میا بود را در اختیارش گذاشت. زوئی که خود به دنبال راهی برای فرار بود، وینترز را مجبور به کمک به خود کرد و از جهش‌هایش به نفع خود بهره برد.

ایتن و میا توسط جک بیکر دستگیر می‌شوند.

وینترز وقتی بیدار شد، به صندلی بسته شده بود در حالی که بقیه‌ی اعضای خانواده‌ی بیکر—جک، مارگریت، پسرشان لوکاس و اِولین—در حال صرف شام بودند. خانواده سعی کردند او را تحت فشار قرار دهند تا غذای آلوده بخورد و روند گسترش کپک را تسریع کند، اما وقتی وینترز امتناع کرد، بیکرها تهدید کردند که او را خواهند کشت. وینترز تنها با ورود معاون دیوید اندرسون به ملک نجات یافت، کسی که برای بررسی ناپدیدشدن‌ها فرستاده شده بود.

 

وقتی خانواده محل را ترک کرد، وینترز خود را آزاد کرد و توجه معاون را جلب نمود، هرچند هنگام ورود به گاراژ توسط جک کشته شد. وینترز با استفاده از سلاح کمری معاون توانست جک را ضعیف کند، کسی که به‌عنوان تاکتیک روانی با همان اسلحه به خودش شلیک کرد، با این آگاهی که بعداً بهبود خواهد یافت. با این که وینترز فعلاً از تعقیب آزاد شده بود، بار دیگر از زوئی تماس دریافت کرد که به او دستور داد چگونه با بازگرداندن قطعات پازل که جک برای به دام انداختن قربانیان فراری برداشته بود، از خانه فرار کند.

در جریان جستجوی وینترز در خانه، او از حملات «مولددها»—کلونی‌های انسان‌مانند کپک که توسط بیکرها از اجساد در حال فساد قربانیانشان ایجاد شده بودند—اجتناب کرد. هنگام جستجوی زیرزمین، بار دیگر با جک روبه‌رو شد، کسی که یکی از قطعات پازل را در اختیار داشت. در تلاش برای برداشتن آن، بدون آنکه بداند وارد تله شد و در سردخانه به‌دام افتاد، در حالی که جک مسلح به اره زنجیری بود. در نهایت وینترز پیروز شد و با استفاده از یک اره زنجیری دیگر، جک را به‌صورت افقی از وسط نصف کرد.

ایتن با جک بیکر روبرو می‌شود.

خانواده‌ام و خودم… بدنامون آلوده شدن. نمی‌تونم ملک رو ترک کنم مگه اینکه این آلودگی رو از بین ببرم. میا هم همین‌طور. ما به سرم نیاز داریم. باید هر چیزی که اینجاست رو از بدن پاک کنه. به شرطی که هنوز خیلی دیر نشده باشه.

– زویی برای ایتن توضیح می‌دهد که تا زمانی که سرم ساخته نشود، هیچ‌کس نمی‌تواند آنجا را ترک کند.

پس از فرار از خانه‌ی اصلی، وینترز در تریلر زوئی در حیاط پشتی تماس تلفنی گرفت و دستورالعمل‌های بیشتری دریافت کرد. در آنجا به او گفته شد که زوئی و میا نیز واقعاً به همان ماده‌ای آلوده شده‌اند که خانواده‌ی او را مبتلا کرده بود، اما هنوز امکان درمان با سرم وجود داشت. زوئی که از سه سال پیش این برنامه را با میا طرح‌ریزی کرده بود، وینترز را به سمت خانه‌ی قدیمی و ویران‌شده هدایت کرد تا بازوی داهلیا، نمونه‌ی اولیه‌ی سلاح بیولوژیکی انسانی را بازیابی کند؛

 

در همین حال، زوئی قبلاً سر خواهر داهلیا یعنی دلورس را به دست آورده بود. هنگام جستجوی خانه‌ی قدیمی، وینترز برای مدتی کوتاه با میا ملاقات کرد که دیگر در حالت هذیان و گیجی نبود. اما میا توسط لوکاس از پشت یک حصار زنجیری ربوده شد و وینترز دوباره تنها ماند. هنگام ادامه‌ی جستجو، مارگریت به او حمله کرد، چون انتظار داشت وینترز دنبال بازوی داهلیا بگردد. مبارزه‌ی آن‌ها باعث شد بخشی از خانه‌ی قدیمی فرو بریزد، جایی که زیر تخته‌های کف یک گودال ایجاد شده بود. وینترز او را از طریق یک تونل دنبال کرد و دوباره با مارگریت در گلخانه‌ی نزدیک مبارزه کرد، جایی که مارگریت کشته شد و بدنش آهکی شد.

 

با بازگشت به خانه‌ی قدیمی، وینترز به طبقه‌ی بالا رفت و بازوی داهلیا را پیدا کرد که به یک عروسک واقع‌گرایانه متصل بود و در یک محراب ساخته‌شده توسط مارگریت قرار داشت. هنگام جستجو در طبقه‌ی بالا، او شروع به تجربه‌ی توهمات دیداری و شنیداری کرد که نشانه‌ی آلودگی به کپک بود و هم می‌دید و هم می‌شنید که اِولین در نقش یک کودک ظاهر می‌شود.

وقتی وینترز به تریلر بازگشت تا با زوئی ملاقات کند، متوجه شد که زوئی توسط لوکاس گرفتار شده و همراه با میا در طویله‌ی خانواده زندانی است. اما برای ورود، لوکاس، وینترز را مجبور کرد تا دوباره به خانه‌ی اصلی برگردد و دو کارت کلیدی را بازیابی کند. در جریان جستجو، وینترز مجبور شد دست خود را در جسد بی‌سر اندرسون قرار دهد، جسدی که به‌سرعت توسط کپک در حال خورده شدن بود. وقتی وینترز به طویله رسید، مجبور شد یک ویدئوی ضبط‌شده را تماشا کند که در آن لوکاس به خودش آسیب می‌رساند.

لوکاس برای ایتن امتحانی می‌دهد.

لوکاس از قدرت‌های ترمیمی‌ای که از کپک به دست آورده بود غر میزد و وسواس زوئی برای یافتن درمان را مسخره می‌کرد. هنگام عبور از طویله و بسیاری از تله‌هایی که لوکاس گذاشته بود، وینترز مجبور شد از یک اتاق تله‌گذاری‌شده با تم جشن تولد فرار کند، جایی که فیلم‌بردار کلنسی جارویس پیش‌تر کشته شده بود. وقتی وینترز معما را حل کرد و تله‌ی نهایی مورد نظر لوکاس شکست خورد، او یک بمب را از طریق یک در مخفی به داخل اتاق پرتاب کرد. زمان‌بندی سریع وینترز باعث شد بمب به عقب بازگردد و لوکاس برای فرار از انفجار، از بایو فرار کند و سر دلورس را پشت سر بگذارد.

 

با عبور از بایو، وینترز به خانه‌ی قایق‌ها رسید، جایی که میا و زوئی در آن زندانی بودند. وینترز آن‌ها را آزاد کرد و مواد لازم را به زوئی داد تا سرم را بسازد و قصد داشت از قایقی که آنجا پهلو گرفته بود برای فرار استفاده کند. اما وقتی سرم آماده شد، آن‌ها مورد حمله‌ی جک به‌شدت جهش‌یافته قرار گرفتند که از ساختمان بیرون زد و وینترز را بیرون کشید، جایی که دوباره با هم مبارزه کردند. در جریان مبارزه، وینترز مجبور شد یکی از سرم‌ها را استفاده کند که باعث واکنش شدید در بدن جک و آهکی شدن سریع او شد. با تنها یک سرم باقی‌مانده، وینترز انتخاب دشواری کرد و همسرش میا را به جای زوئی درمان کرد. با وجود اینکه به زوئی گفته بود به او کمک خواهد کرد، زوئی عصبانی به او دستور داد با میا سوار قایق شود و برود.

«من کمک می‌فرستم.»

– ایتن به زوئی قول می‌دهد که کمک بفرستد.

آن‌ها در طول سفرشان در بایو، به لاشه‌ی آنابل برخورد کردند، کشتی‌ای که میا و اِولین را حمل می‌کرد. این کشتی به خانه‌ی یک «ریشه‌ی قارچی» تبدیل شده بود، که با دیدن حضور آن‌ها واکنش نشان داد، قایق را نابود کرد و وینترز را ربود. او درون ستونی از کپک گرفتار شد و از نظر ذهنی با ریشه‌ی قارچی پیوند یافت و با آرشیوی از ذهن جک روبه‌رو شد. جک او را التماس کرد که با کشتن اِولین، خانواده‌اش را در دنیای واقعی نجات دهد، هرچند هنوز با میلش به دریافت محبت انسانی همدل بود.

کلر پس از خداحافظی با لیان، راه خود را در مبارزه با بیوتروریسم ادامه میدهد.

نزدیک لاشه‌ی آنابل، وینترز خود را در «معدن نمک متروکه‌ی آبرکرومبی» یافت، معدنی که هم برای تحقیقات لوکاس و هم به‌عنوان انبار برای صدها قربانی خانواده‌ی بیکر که توسط کپک خورده می‌شدند، استفاده میشد. وینترز وقتی به آزمایشگاه لوکاس رسید، توانست «ای-نکروتوکسین» بسازد، سمی که توسط شرکت The Connections طراحی شده بود تا در صورت خروج اِولین از کنترل، مورد استفاده قرار گیرد. با طلوع صبح، عملیات بزرگی توسط BSAA و گارد ملی ارتش لوئیزیانا با پشتیبانی پلیس ایالتی لوئیزیانا آغاز شد؛ اما در حین آماده شدن برای این نبرد، اِولین از پیشرفت وینترز در غارها آگاه شد و مولدد ها را به دنبال او فرستاد. وینترز که در طول مسیر توسط این موجودات تعقیب می‌شد، خود را در حال بازگردانده شدن به مهمان‌خانه‌ای یافت که روز قبل میا را از آنجا نجات داده بود.

 

در حین گشت‌وگذار در ساختمان، وینترز با توهماتی از میا که با اره برقی به او حمله می‌کرد، شکنجه شد. او در اتاق زیرشیروانی، اِولین را یافت که از BSAA پنهان شده بود، نیروهایی که پیش‌تر کنترل خانه‌ی اصلی را به دست گرفته بودند. اگرچه اِولین توانست با توهمات دردناک به وینترز آسیب برساند، اما وینترز در نهایت موفق شد ای-نکروتوکسین را به بدن او تزریق کند. دیگر فریب توانایی‌های توهم‌زای او را نخورد و اِولین را به‌عنوان زن مسنی که در میز ناهار ملاقات کرده بود دید، نه کودکیش را.

با وجود مسمومیت، اِولین توانست موقتاً خود را بازسازی کند و با کپک موجود زیر مهمان‌خانه ادغام شود و به موجودی عظیم و فراطبیعی تبدیل شود که قصد نابودی وینترز را داشت. این موضوع سریعاً توجه BSAA را جلب کرد که هلیکوپتری بالای سر فرستاد تا وینترز را با اسلحه های آزمایشی ضد .B.O.W تأمین کند: «آلبرت-01» و مهمات «رام‌راد»ش. این سلاح در مقابله با اِولین بسیار مؤثرتر بود و پس از چند شلیک، او به‌سرعت متبلور شد. پس از مرگ اِولین، BSAA پایگاهی برپا کرد تا قرنطینه منطقه را مدیریت کند.

ایتن، اِولینِ جهش‌یافته را می‌کشد.

با اطلاعاتی که وینترز ارائه داد، تیمی میا را از آنابل نجات داد و هر دو را به نزدیک‌ترین پایگاه BSAA برای دریافت مراقبت‌های پزشکی منتقل کرد، در حالی که جستجو برای یافتن زوئی آغاز شد.

 

دوران تحت حفاظت شاهدان (۲۰۱۸ – ۲۰۲۱)

پس از حادثه خانه‌ی بیکر، اداره‌ی تحقیقات BSAA خانواده‌ی وینترز را تحت بازداشت نگه داشت، در حالی که برای درمان جراحاتشان مراقبت می‌شدند. روی بدن آن‌ها جراحی انجام شد تا توده‌های کپکی که در بدنشان رشد کرده بود برداشته شود. طی چند هفته، از آن‌ها بازجویی صورت گرفت و BSAA به این نتیجه رسید که در حالی که خود وینترز یک قربانی است، ارتباط میا با سازمان کانکشنز غیرقابل انکار است. ایتن نیز تحت آموزش های نظامی قرار گرفت.

 

در ازای همکاری میا در تحقیقات درباره‌ی این سازمان جنایتکار، این اطلاعات از وینترز پنهان نگه داشته شد و هر دوی آن‌ها به اروپای شرقی منتقل شدند تا تحت برنامه‌ی حفاظت از شهود زندگی کنند. این احتمال وجود دارد که آگاهی از ماهیت جهش‌یافته‌ی وینترز به‌عنوان بخشی از این توافق از او پنهان نگه داشته شده باشد. در طول دوران حفاظت از شهود، خانواده‌ی وینترز تحت نظارت دائمی BSAA قرار داشتند. تماس آن‌ها با دنیای بیرون محدود بود و دسترسی به نامه‌نگاری و اینترنت به‌شدت کنترل می‌شد. در دومین سال حفاظت، میا باردار شد و در اوت ۲۰۲۰ دخترشان، رزمری را به دنیا آورد.

 

ربودن رزمری (۲۰۲۱)

اوایل سال ۲۰۲۱، BSAA دچار نشت اطلاعات شد که هم مکان زندگی خانواده‌ی وینترز و هم وجود رزمری را لو داد. این اطلاعات خیلی زود به دست میرندا رسید؛ یک جهش‌یافته با توانایی تغییر شکل که پیش‌تر با سازمان کانکشنز در پروژه‌ی ساخت اِولین همکاری کرده بود. میرندا با دیدن رزمری به‌عنوان سوژه‌ای ایده‌آل برای آزمایش انتقال آگاهی، میا را ربود و جای او را گرفت.

سربازان BSAA درحال دستگیری وینترز

میرندا چند روز در خانه زندگی کرد و توانست این فریب را حفظ کند، حتی خرید می‌کرد و از رزمری مراقبت می‌کرد. هرچند بین میرندا و ایتن چند بار مشاجره پیش آمد، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد وینترز و میای واقعی از قبل هم مشکلات زناشویی داشته‌اند. تنها نشانه‌ی دیگر این جایگزینی، علاقه‌ی میرندا به غذاهای محلی و اصرار او بر خواندن کتاب داستانی منطقه‌ای به نام دهکده‌ی سایه‌ها برای رزمری بود. بی‌آنکه وینترز و میرندا خبر داشته باشند، BSAA آن‌ها را زیر نظر گرفته بود و اطلاعات مطمئنی درباره‌ی پایگاه میرندا و علاقه‌ی او به رزمری به دست آورده بود.

 

در تاریخ ۲ فوریه ۲۰۲۱، آن‌ها نیم‌سالگی تولد رزمری را جشن گرفتند. در ۶ فوریه، وینترز و میا با هم جر و بحث کردند، چون وینترز حادثه‌ی خانه‌ی بیکر را مطرح کرد و گفت هنوز احساس می‌کند بخشی از وجودش آن‌جا گیر کرده است. یک شب، وقتی وینترز نگرانی خودش را از خواندن افسانه‌ی ترسناک دهکده‌ی سایه‌ها برای نوزادش ابراز کرد، میرندا که نقش میا را بازی می‌کرد، از او خواست رزمری را به تخت ببرد. در راه، وینترز به این فکر افتاد که چطور ماجرای خانواده‌ی بیکر خیلی زود بعد از سرپوش‌گذاری‌ها فراموش شد.

 

هنگام شام، میا از ناحیه‌ی شانه مورد هدف گلوله‌ی مهاجمی ناشناس قرار گرفت. وینترز سرش را پایین آورد، اما با وحشت دید چیزی که فکر می‌کرد کشته‌شدن پیاپی میا بر اثر شلیک‌هاست، در حقیقت کار «کریس ردفیلد» بود. وقتی دستور داده شد که خانواده را از خانه خارج کنند، یکی از اعضای گروه «هاند وُلف» کریس، رزمری را به کریس سپرد. ایتن با عصبانیت از کریس پرسید که دارد چه بلایی سر دخترش می‌آورد. ایتن تلاش کرد به کریس حمله کند، اما پیش از آنکه موفق شود، بیهوش شد. به دستور کریس، ایتن را از خانه بیرون کشیدند. ایتن به یاد آورد زمانی را که با میا بر سر نگرانی‌هایشان درباره‌ی ماهیت واقعی رزمری و اثراتی که ممکن بود از هر دوی آن‌ها به ارث برده باشد، جر و بحث کرده بود. مشاجره‌شان وقتی پایان یافت که ایتن تلفن کاری‌اش را جواب داد.

 

ایتن در کاروان واژگون‌شده‌اش به هوش آمد، در حالی که محافظان کشته شده بودند و از رزمری هیچ اثری نبود. او تلفن زنگ‌خورده‌ای را که در نزدیکی بود برداشت و از تماس‌گیرنده خواست مکان کریس و رزمری را بگوید، اما پاسخی دریافت نکرد. سپس به سمت مسیری نزدیک رفت که پر از خون و لاشه‌های کلاغ ها بود. بعد به کلبه‌ای قدیمی رسید و شروع به جستجو در اطراف آن کرد، تا اینکه به «روستای بزرگی» رسید که به‌تازگی متروکه شده بود.

در نهایت ایتن با یکی از اهالی روستا به نام «گریگوری استن» روبه‌رو شد که در حال مخفی شدن بود و یک شاتگان به دست داشت. گریگوری از ایتن بازجویی کرد، اما پیش از اینکه ایتن بتواند پاسخی بدهد، خانه توسط موجوداتی شبیه گرگینه که «لایکن» نامیده می‌شدند، محاصره شد. گریگوری یک کلت به ایتن داد، اما بلافاصله توسط یکی از لایکن‌ها کشته شد. در همین حین، لایکن دیگری ایتن را به زیرزمین کشاند. ایتن روی توده‌ای از جسدهای اهالی روستا سقوط کرد و همان‌جا یکی از لایکن‌ها به او حمله کرد و انگشت کوچک و انگشت انگشتر دست چپش را گاز گرفت و جدا کرد.

ایتن و گریگوری توسط لایکن‌ها تعقیب می‌شوند.

او لایکن را می‌کشد و از زیرزمین فرار می‌کند و وارد خانه‌ای دیگر می‌شود. در آنجا با هجوم انبوهی از لایکن‌ها روبه‌رو می‌شود. پس از اینکه از موجی از این موجودات جان سالم به در می‌برد، صدای یک پیام رادیویی را می‌شنود که بازماندگان را به خانه‌ی لوئیزا فرا می‌خواند. اما هنگام خروج از خانه، دسته بزرگی از لایکن‌ها به رهبری «اوریاس» غول‌پیکر به سوی او هجوم می‌آورند. پیش از اینکه آن‌ها بتوانند او را بکشند، زنگ‌های قلعه به صدا در می‌آیند و جمعیت لایکن‌ها دور میشوند.

 

ایتن سپس با یک زن سالخورده روبه‌رو می‌شود که از او می‌پرسد آیا پدر «کودک» است یا نه؛ وقتی ایتن این موضوع را تأیید می‌کند، زن اعلام می‌کند که پس از آنکه رزمری توسط الهه‌ی روستا یعنی مادر میرندا به روستا آورده شد، اهالی «به تاریکی افتادند» و هشدار می‌دهد که او در خطر بزرگی است. ایتن قلعه‌ی نزدیک را می‌بیند و حدس میزند که ممکن است رزمری را آنجا پیدا کند. در ادامه، با دو نفر از بازماندگان روستا، یعنی النا و پدر زخمی‌اش لئوناردو برخورد می‌کند که امیدوارند به بقیه‌ی بازماندگان در خانه‌ی لوئیزا بپیوندند، اما کسی به آن‌ها اجازه نمی‌دهد.

 

با نزدیک شدن لایکن‌ها، ایتن موفق می‌شود از خانه‌ی لوئیزا بالا برود و دروازه را برای النا و لئوناردو باز کند و سپس آن را ببندد. اگرچه ایولیان با تردید از آن‌ها استقبال می‌کند، اما گروه توسط لوئیزا به خانه راه داده می‌شود. سپس لوئیزا ایتن را به داخل خانه هدایت می‌کند و با سایر بازماندگان روبه‌رو می‌شود: آنتون مست، روکسانای عزادار و سباستین معلول. ایتن می‌پرسد آیا این تمام کسانی هستند که از روستا مانده‌اند و آنتون با عصبانیت پاسخ می‌دهد که دیگر هیچ‌کس باقی نمانده و سپس به بازماندگان توهین می‌کند و لوئیزا را بابت راه دادن لئوناردوی زخمی و ایتن که فردی غریبه بود، سرزنش می‌کند.

 

لوئیزا می‌گوید خانه‌اش نسل‌هاست که از خانواده‌اش محافظت کرده و اطمینان می‌دهد که همه در آنجا خوش‌آمد گفته می‌شوند و در امنیت هستند. وقتی ایتن می‌پرسد در اطراف چه خبر است، لوئیزا می‌گوید که روزگاری اینجا یک روستای آرام و مذهبی بود، اما سپس هیولاها آمدند و به آن‌ها حمله کردند. النا می‌پرسد همسر لوئیزا کجاست، و لوئیزا پاسخ می‌دهد که او بیرون رفته تا کمک بیاورد. سپس رُکسانا پیشنهاد می‌کند تا برای ایمنی او به پیشگاه مادر میرندا دعا کنند. همه دست در دست هم می‌گذارند و دعا می‌کنند؛

 

ایتن متوجه می‌شود که دعا او را به یاد گفته‌های پیرزن می‌اندازد. لئوناردو پیرزن را دیوانه می‌خواند، اما لوئیزا باور دارد که زنده بودنش به دلیل وفاداری و ایمان همان پیرزن است. ناگهان لئوناردو از شدت درد غرشی می‌کند و سپس با شمشیر خود لوئیزا را می‌کشد و چراغ نفتی را واژگون می‌کند که باعث آتش‌سوزی می‌شود. ایتن النا را فرا می‌خواند تا فرار کند، در حالی که لئوناردو با نشان دادن قدرت‌های لایکن، دیگر بازماندگان را می‌کشد.

 

لئوناردو به سوی ایتن حمله می‌کند، اما النا با شلیک شاتگان به پدرش او را متوقف می‌کند. هنگام فرار به سوی گاراژ، النا برای پدرش سوگواری می‌کند و ایتن تلاش می‌کند کامیون لوئیزا را راه بیندازد تا بتوانند با آن راه خروج را باز کنند. وقتی ماشین واژگون می‌شود، هر دو تصمیم می‌گیرند به طبقهٔ زیر شیروانی فرار کنند، جایی که النا به ایتن هشدار می‌دهد که در قلعه «به جز خون و مرگ چیزی نیست».

 

لئوناردو، که به‌نوعی هنوز زنده مانده است، موفق می‌شود به بالا صعود کند و با درد فریاد می‌زند النا. با وجود هشدارهای ایتن، النا سریع به سمت او میدود، اما تخته چوبی که مسیر بازگشتش را فراهم می‌کرد فرو می‌ریزد و آن دو از هم جدا می‌شوند و لئوناردو در آتش سقوط می‌کند. با وجود اینکه ایتنقصد کمک دارد، النا به او می‌گوید برود و دخترش را نجات دهد، پیش از آن که کف زمین فرو بریزد و او به اعماق شعله‌ور سقوط کند و در همین حین، النا در اعماق آتش سقوط میکند.

 

ایتن از طریق پنجره از خانه در حال سوختن خارج می‌شود و با ناامیدی متوجه می‌شود که مردم اطرافش مرتب در حال مردن هستند. وقتی به بیرون قدم می‌گذارد، شاهد کشته شدن ایولیان توسط مادر میرندا است؛ پس از دنبال کردن او، با پیرزنی که قبلاً دیده بود روبه‌رو می‌شود و او با خوشحالی می‌گوید که مرگ همه را ملاقات کرده است. ایتن موفق می‌شود درِ سنگی منتهی به قلعه را با استفاده از دو نشان‌واره‌ای که در دهکده پیدا کرده بود، باز کند.

ایتن به سمت قلعه می‌رود، اما قبل از ورود توسط مردی با قدرت‌های الکترومغناطیسی گرفتار می‌شود. این مرد او را به جلسه‌ای با مادر میرندا و چهار «ارباب» دیگر می‌برد: آلچینا دیمیتریسکو، دونا بنِویِنتو، سالواتوره مورو و گروگان‌گیرش کارل هایزنبرگ. دیمیتریسکو و هایزنبرگ بر سر اینکه چه کسی باید ایتن را نگه دارد بحث می‌کنند؛ او می‌خواهد ایتن را بکشد و خونش را به میرندا تقدیم کند، و هایزنبرگ می‌خواهد نمایشی سرگرم‌کننده برای همه ترتیب دهد. میرندا تصمیم می‌گیرد سرنوشت ایتن به هایزنبرگ واگذار شود.

ایتن برای اولین بار میرندا و لردها را ملاقات می‌کند.

او شروع به شمارش از ده می‌کند، در حالی که ایتن از گوشه‌ای از اتاق به داخل یک سوراخ می‌پرد. ایتن با احتیاط از دست لایکن‌ها و تله‌ها فرار می‌کند و موفق می‌شود از آنجا بگریزد.

با خروج از تونل تله، ایتن به مقابل قلعه دیمیتریسکو می‌رسد. در آنجا با دوک، تاجری که سلاح و تجهیزات (در ازای پرداخت لی) برای مسیر پیش‌رو ارائه می‌دهد، ملاقات می‌کند. هنگام ورود به قلعه به امید یافتن رز، توسط دختران دیمیتریسکو—بلا، کاساندرا و دنیِلا—اسیر می‌شود. آن‌ها ایتن را به دیدار مادرشان می‌برند که از زنده ماندن او پس از بازی هایزنبرگ شگفت‌زده شده است. او دستور می‌دهد که ایتن را با آویزان کردن هر دو دستش به بالا بیاورند.

ملاقات ایتن با دیمیترسکو و دخترانش.

پس از این، دیمیترسکو برای اطلاع دادن به میرندا درباره زنده ماندن ایتن می‌رود. در غیاب آن‌ها، ایتنبا زور و فشار دست‌هایش را از قلاب آزاد می‌کند و خودش را نجات می‌دهد. پس از گذر از بخش‌های مختلف قلعه، با دوک مواجه می‌شود که به‌طور راحت در یکی از اتاق‌های قلعه مستقر شده است. دوک میگوید که دیمیترسکو، رز را در اتاق خصوصی خود در جایی از قلعه نگه می‌دارد. در حالی که ایتن قلعه را کاوش می‌کند، با کاساندرا روبه‌رو می‌شود که به او حمله می‌کند.

 

او با پریدن به یک شکافت به سختی فرار می‌کند و به اتاق تست شراب قلعه خزیده می‌رسد. از آنجا، از طریق زندان قلعه عبور می‌کند و با چند زن جهش‌یافته به نام موروائیکا مبارزه می‌کند. وقتی به طبقه اصلی قلعه بازمی‌گردد، ایتن توسط بلا مورد حمله قرار می‌گیرد و گرفتار می‌شود. ایتن تلاش می‌کند به او شلیک کند، اما گلوله‌ها هیچ اثری ندارند. با این حال، یک شلیک تصادفی پنجره‌ای را می‌شکند و هوای سرد زمستانی را به داخل می‌آورد.

 

بلا از کاری که ایتن انجام داده وحشت‌زده می‌شود و در برابر حملات ایتن آسیب‌پذیر می‌گردد. ایتن موفق می‌شود بلای تضعیف‌شده را بکشد، او آهکی شده و به زمین فرو می‌ریزد. ایتن مسیر خود را در قلعه ادامه می‌دهد، معماهای بیشتری را حل می‌کند و با چند موروائیکا مبارزه می‌کند، تا اینکه گفت‌وگویی تلفنی بین دیمیترسکو و میرندا را می‌شنود. دیمیترسکو از میرندا اجازه می‌خواهد که ایتن را بکشد، زیرا یکی از دختران او را کشته است، اما میرندا قبول نمی‌کند و دستور می‌دهد ایتن زنده بماند تا در مراسم آینده شرکت کند.

 

با این حال پس از پایان تماس، دیمیترسکو از سر عصبانیت میز آرایشی خود را پرتاب می‌کند و تصمیم می‌گیرد به هر حال ایتن را بکشد. او مخفیانه وارد اتاق دیمیترسکو می‌شود و کلید دیمیترسکو را پیدا می‌کند، اما توسط لیدی گرفتار می‌شود. او (دیمیترسکو) با خشونت ایتن را به زمین می‌کوبد، به طوری که کف زمین می‌شکند و او به زیر زندان‌ها پرت می‌شود. ایتن مسیر خود را در زندان ادامه می‌دهد و در نهایت کلید در خروجی را پیدا می‌کند، اما دستش توسط چنگال‌های تیز دیمیترسکو بریده می‌شود.

 

با فرار از حملات او، ایتن دست خود را بازمی‌یابد و از زندان فرار می‌کند. بعداً در اتاق اسلحه‌خانه توسط کاساندرا محاصره می‌شود، اما با پرتاب یک بمب لوله‌ای به دیوار ترک خورده‌ی بیرونی، او را ضعیف می‌کند. هوای سرد زمستانی وارد اتاق می‌شود و ایتن موفق می‌شود کاساندرا را بکشد. در نهایت، او توسط دنیلا در کتابخانه گرفتار می‌شود، اما با باز کردن نورگیر و ورود باد، دنیلا هم ضعیف شده و ایتن او را از پای درمی‌آورد.

 

ایتن با سلاحی به نام «خنجر گل‌های مرگ» آشنا می‌شود، سلاحی که با زهرهایی از سراسر اروپا آغشته شده است. او آن را کنار جسد آخرین فردی که تلاش کرده بود با آن دیمیترسکو را شکست دهد پیدا می‌کند. ناگهان دیمیترسکو از پشت سر ظاهر شده و با چنگال‌هایش او را زخمی می‌کند. در پاسخ، ایتن او را با خنجر می‌زند. دیمیترسکو خشمگین شده و ایتن را از پنجره پرت می‌کند و خنجر پس از سقوط از برج قلعه از دست می‌رود.

دیمیترسکو در حالت خشم، به موجودی غول‌آسا و شبیه اژدها تبدیل می‌شود و هردو طرف، روی یکی از برج‌های قلعه با یکدیگر می‌جنگند. ایتن پیروز می‌شود، اما ناگهان کف برج زیر پای آن‌ها فرو می‌ریزد و هر دو به پایین سقوط می‌کنند. ایتن به طرز معجزه‌آسا زنده می‌ماند، در حالی که بدن لیدی دیمیترسکو آهکی می‌شود. در پای برج، ایتن یک فلاسک کثیف پیدا کرده و به سمت غاری نزدیک حرکت می‌کند. در آنجا دوباره با همان زن سالخورده مواجه می‌شود که همان دعاهای قبلی را زمزمه می‌کند.

ایتن با دیمیترسکوی جهش یافته روبرو می‌شود.

ایتن از او می‌خواهد که توضیح دهد چه اتفاقی افتاده و میرندا رز را کجا برده است. زن می‌خندد و می‌گوید رز به عنوان قربانی، جان خود را برای جان دیگری فدا خواهد کرد. او اشاره می‌کند که نشان خانوادگی چهار خاندان ممکن است راهی را که ایتن به دنبالش است را باز کند. ایتن به این نشان خیره می‌شود، که به‌ طرز عجیبی شبیه لوگوی «شرکت آمبرلا» است. سپس ایتن به محراب می‌رسد و دوباره با دوک مواجه می‌شود.

 

دوک متوجه می‌شود که ایتن چیزی ارزشمند در دست دارد و وقتی ایتن آن را به او نشان می‌دهد، دوک ادعا می‌کند که ایتن در دستان خود رز را نگه داشته است. ایتن با وحشت درمی‌یابد که در واقع سر دخترش را داخل شیشه نگه داشته است. دوک می‌گوید که رز هنوز قابل نجات است و ایتن را به خانه‌ای با دودکش قرمز در سمت غربی روستا راهنمایی می‌کند. ایتن ابتدا مردد است اما به هر حال می‌رود، با این قول که اگر دوک دروغ گفته باشد، او را خواهد کشت.

 

مدتی بعد، ایتن با کلید چهار بال بازمی‌گردد. دوک سپس به او می‌گوید که از آن استفاده کند و با جمع‌آوری شیشه‌های باقی‌مانده رز، دخترش را نجات دهد؛ هر کدام از این شیشه‌ها توسط سه خاندان باقی‌مانده که زیر فرمان میرندا بودند محافظت می‌شوند. با پیروی از راهنمایی دوک، وینترز به سمت جنوب‌شرقی و از طریق قبرستان به خانه بنِویِنتو حرکت کرد. هنگام نزدیک شدن به خانه، وینترز دچار یک سری از توهم ها شد که در آن‌ها میا و رز او را فرا می‌خواندند.

 

این هذیان‌ها ناشی از اثرات روان‌گردان گل‌های جهش‌یافته‌ای بود که در آن منطقه رشد می‌کردند و تحت تأثیر دونا بنِویِنتو قرار داشتند. وینترز به سمت کارگاه عروسک‌سازی بنِویِنتو با آسانسوری هدایت شد و در زیرزمین محبوس گردید.

در آنجا، هذیان‌های او شدت بیشتری گرفت و بالاخره با نسخه‌ای تغییر شکل‌یافته و توهمی از رز روبرو شد که چنان واقعی به نظر می‌رسید که گویی واقعا وجود دارد. با این حال، وینترز توانست از کارگاه فرار کند، چیزی که خود بنِویِنتو انتظار نداشت. برای جلوگیری از فرارش، او آنجی را با شیشه در اطراف خانه حمل می‌کرد و با نفوذ ذهنی خود روی وینترز، باعث می‌شد که آنجی برای او نامرئی به نظر برسد و در عین حال مقاومت کند. مسلح به یک جفت قیچی، وینترز در نهایت پیروز شد و با فرو کردن قیچی در صورت بنِویِنتو، او را کشت.

ایتن، دونا را می‌کشد.

پس از شکست بنِویِنتو، وینترز به سمت شمال و از طریق شهر قدیمی حرکت کرد و به سمت مخزن آب و خرابه‌های روستای ماهیگیری که در اثر آب گرفته شده بود رفت. با عبور از یک معدن، وینترز شیشه سوم را پیدا کرد، اما از فرار بازماند، زیرا سالواتوره مورو، یک موجود جهش‌یافته شدیداً ناقص که قادر به کنترل توانایی‌های متامورفیک خود نبود، جلوی او را گرفت. پس از این برخورد اولیه، وینترز به سمت مخزن آب حرکت کرد تا راه دیگری برای بازگشت به روستا پیدا کند. اما در مسیر توسط ردفیلد، کاناین و نایت هاول غافلگیر شد که برای تحقیق و شناسایی جهش‌یافته‌ها مأموریت داشتند.

این ملاقات کوتاه بود و توسط مورو مختل شد، که به شکل یک موجود عظیم شبیه ماهی درآمده بود. وینترز با عبور از مخزن و حرکت روی سقف‌های روستای سابق، توانست برق سد را برقرار کرده و آب را تخلیه کند. خارج از زیستگاه خود، مورو مجبور شد به‌طور دست و پا شکسته با وینترز در خشکی مبارزه کند، در حالی که همچنان در شکل ماهی باقی مانده بود، و در نهایت این نبرد را باخت.

مورو به ایتن هشدار میدهد.

در مسیر بازگشت از معادن، وینترز یک پخش تلویزیونی از کارل هایزنبرگ دید که در آن فاش کرد پیشرفت او را زیر نظر داشته است. به جای پیروی از الگوی پیشینیانش، هایزنبرگ امیدوار بود با وینترز معامله‌ای انجام دهد: او باید رز را به هایزنبرگ می‌داد تا خودش زنده بماند و در نتیجه میرندا شکست بخورد. با کمک دستورالعمل‌های هایزنبرگ، وینترز توانست شیشه چهارم را در قلعه‌ای با معماری قرون وسطایی در غرب بازیابی کند.

 

چه قبلاً این کار را آغاز کرده بود یا در همین نقطه، وینترز طبق توصیه هایزنبرگ، چهار شیشه را در جام غول‌آسا قرار داد، یک اثر باستانی که رز را زنده کرد و از طریق آن توانست خاطرات او را ببیند. وینترز جام را به محل مراسم برد، جایی که یک آسانسور و مکانیزم پل باستانی و بسیار پیچیده را به او نشان داد.

ایتن همه‌ی شیشه‌ها را روی قربانگاه می‌گذارد و جام غول‌آسا را به پایه‌ی دیگر منتقل می‌کند که پایین می‌رود و درِ آن به کارخانه‌های هایزنبرگ باز می‌شود. او وارد کارخانه می‌شود و توسط کارل هایزنبرگ خوش‌آمد گفته می‌شود. هایزنبرگ به ایتن می‌گوید که در حال آزمایش است تا مشخص شود آیا به‌اندازه کافی قوی است که بخشی از خانواده میرندا شود. ایتن با عصبانیت جواب می‌دهد که نمی‌خواهد عضوی از خانواده‌ی او باشد و کارل هم همین‌طور. او اضافه می‌کند که حتی میرندا هم از خطر بالقوه‌ی رز ترس داشت. سپس پیشنهاد می‌دهد که با هم رز را نجات دهند و از او برای کشتن میرندا استفاده کنند.

ایتن با هایزنبرگ روبرو می‌شود.

ایتن این پیشنهاد را رد می‌کند و می‌گوید دخترش سلاحی برای توطئه‌ی او نیست. در پاسخ، هایزنبرگ ایتن را به پایین کارخانه پرتاب می‌کند. ایتن سپس توسط استورم، موجودی که تمام بدنش از پروانه‌های فن ساخته شده تعقیب می‌شود. او موفق می‌شود از دست آن فرار کند، اما خود را عمیق‌تر در کارخانه می‌یابد و با چندین موجود دیگر که زره و تجهیزات فلزی پوشیده‌اند می‌جنگد. او در کارخانه حرکت می‌کند تا به طبقه بالا برسد و راه فرار پیدا کند.

 

پس از حل چند معما در مسیر و روشن کردن ژنراتور پشتیبان، هایزنبرگ از طریق میکروفون ناامیدی خود نسبت به ایتن را ابراز می‌کند و توضیح می‌دهد که میرندا دیگران را به زور به عنوان فرزندان خود می‌گیرد، آن‌ها را در دهکده زندانی می‌کند و دهه‌ها به خدمت می‌گمارد. در حالی که دیگران مشکلی با میرندا ندارند، هایزنبرگ می‌خواهد از او آزاد شود و برای نابود کردنش به قدرت عظیمی نیاز دارد. میرندا همیشه با آن‌ها مانند فرزندانش رفتار کرده و هرگز به آن‌ها اهمیت نداده و از انسانیت خود کاملاً فاصله گرفته است.

 

اگر او مراسم را با رز آغاز کند، برای او و دهکده پایان خواهد بود. هایزنبرگ به ایتن اطمینان می‌دهد که او رز را برای رسیدن به هدفش به کار خواهد گرفت.

کمی بعد، استورم دوباره او را تعقیب می‌کند و ایتن موفق می‌شود هم از آن فرار کند و هم با استفاده از نقطه ضعفش به آن حمله کرده و در نهایت آن را نابود می‌کند. پس از رسیدن به بالای کارخانه، توسط توانایی‌های الکترومغناطیسی هایزنبرگ مورد حمله قرار می‌گیرد و دوباره به زمین سقوط می‌کند. بعد از خزیدن از یک کانال هوا، صداهایی می‌شنود اما توسط کریس که به کارخانه نفوذ کرده و در حال کاشتن مواد منفجره در زیر آن است، مهار و بی‌سلاح می‌شود. کریس به او می‌گوید که دور بماند، اما ایتن با عصبانیت فریاد می‌زند که او میا را کشته است.

ایتن توسط کریس خلع سلاح شد.

کریس شروع به توضیح می‌کند که میایی که به آن شلیک کرده بود، در واقع میای واقعی نبود، بلکه از ابتدا میرندا بود؛ یک سلاح بیولوژیکی که توانایی تغییر سلول‌هایش و تقلید از افراد را دارد، اما خاطرات میا را ندارد. ایتن با عصبانیت می‌پرسد چرا هیچ‌گاه این موضوع به او گفته نشده، و کریس فریاد میزند که ایتن خودش هم می‌خواست در این ماجرا دخالت کند. سپس ایتن از او می‌خواهد که همه چیز را توضیح دهد.

 

کریس توضیح می‌دهد که میرندا دیوانه است و همه‌ی هیولاها و روستا نتیجه‌ی کار زندگی او بوده‌اند—آزمایش‌هایش با خود «مولد». ایتن با اندوه درمی‌یابد که وضعیت درست مثل آنچه در دالوی، لوئیزیانا اتفاق افتاده بود است و نمی‌تواند خانواده‌اش را نجات دهد یا کاری از دستش بربیاید. کریس سپس گوشی خود را به او پرت می‌کند و از او می‌خواهد عکس‌ها را نگاه کند. در یکی از عکس‌ها، ایتن متوجه می‌شود که میرندا مالک تمام چهار شیشه است و افراد کریس هنوز وضعیت را زیر نظر دارند.

 

ایتن می‌خواهد فوراً رز را نجات دهد، اما کریس به او می‌گوید که نمی‌تواند مستقیماً با میرندا روبه‌رو شود. کریس به او پیشنهاد می‌دهد تا از توپ خودکار متحرک هایزنبرگ استفاده کند و پس از آن بالای زمین با او ملاقات کند، در حالی که کریس بمب‌ها را کار می‌گذارد. او قول می‌دهد که با هم رز را پس خواهند گرفت. در پایان، کریس از ایتن می‌خواهد که مخفی بماند و تحت رادار حرکت کند.

او توپ خودکار هایزنبرگ را برمی‌دارد و با آسانسور به سطح می‌رود. در آنجا با هیزنبرگ جهش‌یافته روبه‌رو می‌شود؛ موجودی که اکنون با قطعات فلزی ترکیب شده است. پس از یک نبرد شدید، هایزنبرگ توپ را واژگون می‌کند و قصد دارد ایتن را بکشد، تا زمانی که برای لحظه‌ای حواسش با انفجار کارخانه پرت می‌شود. ایتن مجبور می‌شود با سلاح‌هایی که دارد، مستقیماً با او مبارزه کند. هایزنبرگ بار دیگر از توانایی‌هایش استفاده می‌کند تا ایتن را بکشد، اما ایتن موفق می‌شود داخل توپ خودکار برود و شلیک یک نارنجک باعث کشته شدن کارل هایزنبرگ می‌شود.

ایتن، هایزنبرگ را نقش بر زمین می‌کند.

«میرندا، بزدل! بیا بیرون و با من روبرو شو!»

— ایتن در حال رویارویی با میرندا

ایتن سپس توسط کریس فراخوانده می‌شود که انفجار شدیدی از بالای کارخانه شنیده است. کریس به او اطلاع می‌دهد که کارل هایزنبرگ را کشته و قصد دارد رز را از میرندا بازپس گیرد. او به ایتن هشدار می‌دهد که بدون او حرکت نکند و صبر کند. ایتن برای لحظه‌ای با صدای گریه رز حواسش پرت می‌شود؛ وقتی برمی‌گردد، «میا» را می‌بیند که به سمت او می‌آید و می‌گوید رز برای او مهم است و او را سرزنش می‌کند که هیچ‌وقت نفهمیده که جای میا را گرفته است.

میرندا با ایتن روبرو می‌شود.

سپس «میا» به میرندا تبدیل می‌شود و شروع به توضیح می‌کند درباره قدرت اولین بر روی مولد و اینکه رز جانشین واقعی و کامل اوست، و او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد و باید رز را داشته باشد. میرندا می‌گوید که «ریشه قارچ» همه چیز را ثبت می‌کند و رز به عنوان دخترش ایوا، دوباره متولد خواهد شد. سپس میرندا شروع به تغییر چندین فرم مختلف می‌کند، از جمله شکل پیرزن دیوانه. ایتن عصبانی می‌گوید که باید بیاید و روبه‌رو شود، اما میرندا ناگهان از زیر او ظاهر شده و قلبش را بیرون می‌کشد. او به ایتن می‌گوید که او بخشی از سوابق ریشه قارچ خواهد شد، و ایتن روی زمین می‌افتد.

«تا حالا فکر کردی که مشکل از خودته میرندا؟ تو لیاقت عشق واقعی رو نداری!»

– ایتن به میراندا در طول نبرد
 

فاش شد که ایتن به لطف توانایی‌های بازسازی بدنش که از مولد ناشی می‌شد، از حملهٔ میرندا جان سالم به در برده است. ایتن در کالسکهٔ دوک بیدار می‌شود و رز را میخواهد پیدا کند تا یک‌بار برای همیشه میرندا را پایان دهد. دوک، ایتن را به روستا می‌برد، جایی که او میرندا را همراه با رز می‌یابد که میرندا معتقد است او دخترش ایوا است. ایتن با میرندا روبه‌رو می‌شود و این کار او تا حدی میرندا را شگفت‌زده می‌کند.

 

ایتن خواستار بازگرداندن رز می‌شود و میرندا او را تهدید می‌کند، اما کریس مداخله می‌کند و به سر میرندا شلیک می‌کند و فرصتی به ایتن می‌دهد تا رز را پس بگیرد. با این حال، میرندا رز را محکم در آغوش می‌گیرد، قبل از اینکه ریشهٔ قارچ در منطقه پخش شود و او را بیشتر جهش دهد. بعد از یک نبرد طولانی، ایتن ضربهٔ مرگباری به میرندا وارد می‌کند که باعث می‌شود او نام دخترش را فریاد بزند، سپس بدنش آهکی می‌شود و مانع اطرافشان نیز شروع به ناپدید شدن می‌کند.

 

ایتن دخترش را بازمی‌یابد، اما پس از اینکه دست راستش آهکی می‌شود، بر روی زانوهایش فرو می‌افتد. کریس ایتن ضعیف را پیدا می‌کند و به آن‌ها کمک می‌کند تا به امنیت برسند. کریس به ایتن اطلاع می‌دهد که بمبی وجود دارد که کل روستا را نابود خواهد کرد و همچنین می‌گوید میا واقعاً زنده است و منتظر اوست. پس از وداعی پر اشک با رز و کریس و پوشاندن رز با ژاکت خون‌آلودش، ایتن دخترش را به کریس می‌سپارد و خود ماشهٔ بمب را برمی‌دارد، در حالی که ریشه‌های قارچ مانند درخت در اطراف منطقه شروع به رشد می‌کنند.

«خداحافظ، رزمری.»

— آخرین سخنان ایتن.

در آخرین تلاش برای نابودی ریشهٔ قارچ، ایتن ماشهٔ بمب را فعال می‌کند و با قربانی کردن خود، هم ریشهٔ قارچ و هم کل روستا را نابود می‌کند. مرگ او غم بزرگی برای میا و کریس به همراه آورد.

لحظات پایانی ایتن قبل از قربانی کردن خودش.

درون قلمرو آگاهی (2037)

پس از مرگ ایتن، بخشی از آگاهی‌اش طبق گفته‌های میرندا در ریشهٔ قارچ جذب و در «سوابق» آن ثبت شد. به همین دلیل او توانست در لایه‌های مختلف آن، حتی در هستهٔ اصلی ظاهر شود.

شانزده سال بعد از مرگ ایتن، دخترش «رُز» خود را به بخشی از ریشهٔ قارچ که باقی مانده بود متصل کرد تا «کریستال پاک‌سازی» را پیدا کند و از ارتباطش با قارچ رها شود و بتواند زندگی عادی داشته باشد. ایتن با احساس حضور او و آگاهی از خطرات «قلمرو آگاهی»، تصمیم گرفت به دخترش کمک کند و او را در این قلمرو هدایت کند. وقتی رز توسط موجوداتی به نام «صورت‌خوارها» به دام افتاد، ایتن در قالب غبار طلایی ظاهر شد و با قدرتش او را از مهلکه نجات داد و از طریق پیام‌های نوشتاری با او ارتباط برقرار کرد.

ایتن هویت مایکل را جعل می‌کند.

در لحظه‌ای آرامش، رز هویت او را می‌پرسد، اما ایتن برای اینکه شرایط پیچیده‌تر نشود، خودش را با نام «مایکل» معرفی می‌کند (برگرفته از فرشتهٔ مقرب میکائیل، طبق پیشنهاد رز چون او را مانند فرشتهٔ نگهبانش می‌بیند). ایتن سعی می‌کند او را متقاعد کند که از قلمرو خارج شود، اما رز مصرّ است که هدفش را ادامه دهد. در نهایت، او هم تسلیم می‌شود و تصمیم می‌گیرد در مسیر کمکش کند. زمانی که رز از دیدن کریستال بیش از حد هیجان‌زده می‌شود و توسط دوک نقاب‌دار دیده می‌شود، ایتن اسلحه‌اش (LEMI) و تدارکات لازم برای بقا را به او می‌دهد تا هم بتواند از چنگال «صورت‌خوارها» فرار کند و هم با راهنمایی‌های او قطعات لازم برای آزادسازی کریستال از قفسش را به دست آورد.

 

پس از جمع‌آوری همهٔ قطعات، رز موفق می‌شود کریستال را بردارد، اما با نابودی آن شوکه می‌شود؛ چون مشخص می‌شود که کریستال واقعی نبوده و در حقیقت فقط یک نسخهٔ تقلبی بوده است که بلافاصله به گرد و غبار تبدیل میشود. او سپس به یک سالن زیرزمینی منتقل می‌شود تا با موجودی به نام جلاد (Executioner) مبارزه کند. رز پس از تلاش فراوان موفق می‌شود هیولا را شکست دهد. در این هنگام، دوک نقاب‌دار از شدت خشم تصمیم می‌گیرد او را بکشد و برای این کار گروهی از صورت‌خوارها را برای محاصرهٔ رز می‌فرستد. اما ایتن بار دیگر وارد عمل می‌شود و با راهنمایی‌هایش، رز موفق می‌شود از این تله فرار کرده و خود را به لایهٔ بعدی برساند.

در لایهٔ بعدی (stratum) رز خود را در باغ‌های عمارت بنوینتو می‌یابد. ایتن به او هشدار می‌دهد که هرچه جلوتر برود، خروج از این لایه سخت‌تر خواهد شد و دوباره سعی می‌کند او را متقاعد کند که از این قلمرو خارج شود. اما رز با قاطعیت بر تصمیم خود برای ادامهٔ هدفش پافشاری می‌کند؛ موضوعی که باعث خشم و ناامیدی ایتن می‌شود، هرچند او با اکراه تصمیم می‌گیرد که باز هم به او کمک کند.

ایتن از رز می‌پرسد که آیا از ترک کردنش دلخور است؟

وقتی رز وارد عمارت می‌شود، یک نیروی ناشناخته درون لایهٔ دوم، ایتن را به اجبار از او جدا می‌کند و رز مجبور می‌شود مدتی به تنهایی ادامه دهد. در این زمان، ایتن بی‌وقفه به دنبال راهی برای پیدا کردن او می‌گردد تا دوباره به او برسد. رز با صحنه‌های وحشتناکی روبه‌رو می‌شود؛ او توسط عروسک‌های غول‌پیکری که سرهایشان او را تعقیب می‌کنند، مورد تمسخر قرار می‌گیرد. این عروسک‌ها پدرش را به سخره می‌گیرند و او را تحقیر می‌کنند.

 

افزون بر این، یک مانکن بزرگ‌شدهٔ میا نیز ظاهر می‌شود و او را دنبال می‌کند. سرانجام، پس از این تعقیب و گریز، ایتن موفق می‌شود خود را به رز رسانده و بار دیگر با دخترش دوباره متحد شود. رز از تجربه‌ای که پشت سر گذاشته شوکه می‌شود و می‌گوید که هیچ چیز از پدرش نمی‌داند، جز این‌که او برای محافظت از او کشته شده است. او همچنین تعجب می‌کند که زندگی‌اش چطور پیش می‌رفت اگر پدرش هنوز در کنارش بود و ابراز می‌کند که می‌خواهد بیشتر دربارهٔ او بداند. ایتن موافقت می‌کند که او را با خاطرات گذشته‌اش آشنا کند و تصمیم می‌گیرد او را به خانهٔ دوران کودکی‌اش، زمانی که هنوز نوزاد بود ببرد.

 

در آنجا، ایتن به رز می‌گوید که وقت بگذارد و محیط اطراف را کاوش کند. رز در طول گشت‌وگذار خود اشیاء مختلفی را پیدا می‌کند که سرشار از خاطرات و صداهای پدرش هستند، از جمله جشن نیم‌سال تولد او که ۱۶ سال پیش برگزار شده بود. در میان کاوش‌هایش، رز نامه‌ای از پدرش پیدا می‌کند که به مناسبت تولدش برای او نوشته شده بود و این نامه برایش تسلی و آرامش عاطفی فراهم می‌کند. اما این لحظات آرام خیلی طول نمی‌کشد؛ اولین مزاحم او اِوِلین است که رز را پیدا کرده و او را به زور به ملک بنوینتو بازمی‌گرداند.

 

وقتی حسادت و نفرت اولین از کنترل خارج می‌شود، او تلاش می‌کند خانه را نابود کند تا رز را بکشد، اما رز موفق می‌شود راهی به آسانسور پیدا کند. اولین دست رز را می‌گیرد و ابراز می‌کند که می‌خواهد میا و ایتن مرده باشند تا بتوانند در مرگ با هم دوباره به عنوان خانواده متحد شوند. ایتن با استفاده از قدرت خود اولین را از رز دور می‌کند، اما فقط برای مدت کوتاهی که به رز هشدار می‌دهد مراقب باشد.

 

وقتی به طبقه می‌رسند، ایتن به دخترش توصیه می‌کند تا قدرتش را به کار ببرد و توانایی‌های اولین را با شکل ضعیفش سرکوب کند تا او بتواند آن‌ها را به امنیت برساند و مطمئنش می‌کند که از پس آن برمی‌آید. رز با اولین مواجه می‌شود و موفق می‌شود توانایی‌هایش را برای تضعیف و سرکوب اولین به کار ببرد، در حالی که ایتن او را شکست می‌دهد. رز به سمت اولین می‌رود و آماده می‌شود او را بکشد، اما ایتن به طور فیزیکی ظاهر می‌شود و او را از خطر دور می‌کند، سپس او را به سطح بعدی می‌فرستد تا به دنبال کریستال بگردد.

 

رز به هوش می‌آید و خود را در محوطه روستا می‌یابد. وقتی متوجه می‌شود صدای مرد همان صدای ایتن است، هویت پنهان او را درمی‌یابد و عزمش برای یافتن کریستال دوباره شعله‌ور می‌شود. وقتی رز کریستال را پیدا و از آن استفاده می‌کند، میرندا ظاهر می‌شود و رز را در محاصره قرار می‌دهد، تا اینکه ایتن دوباره در سطح هسته‌ای استراتوم ظاهر می‌شود که این امر برای میرندا غیرمنتظره است. میرندا آماده حمله می‌شود، اما ایتن مداخله می‌کند و هر دو از آن موقعیت فرار می‌کنند. رز از او می‌پرسد چرا همچنان هویت فرشته نگهبانش را حفظ کرده، و ایتن دلیل خود را توضیح می‌دهد.

 

میرندا موفق می‌شود دوباره رز را بگیرد، اما ایتن یک بار دیگر مداخله کرده و به او اصرار می‌کند که برو و زندگی عادی خود را ادامه دهد، اما میرندا او را فلج می‌کند. رز که نمی‌تواند پدرش را ترک کند و هویت خود را پذیرفته، کریستال تصفیه‌کننده را می‌شکند و تمام قدرت‌ها را جذب می‌کند و به مبارزه با میرندا می‌پردازد. وقتی میرندا بیش از حد قدرتمند ظاهر می‌شود، ایتن نیروی خود را به رز منتقل می‌کند و او آن را جذب کرده و در نهایت میرندا را سرنگون کرده و آگاهی او را در این قلمرو برای همیشه نابود می‌کند.

در لحظه‌ای آرام، رز و ایتن همدیگر را در آغوش گرفته و آخرین لحظه‌های با هم بودن را تجربه می‌کنند، پیش از آنکه رز دوباره خود را در دنیای واقعی بیابد، در حالی که حلقه ازدواج او را در دست دارد و خوشحال است که بالاخره فرصت ملاقات با او را پیدا کرده است. پس از تجربه رز در قلمرو آگاهی، او به قبرستان میرود و به مزار پدرش ادای احترام می‌کند.

ایتن و رز یکدیگر را در آغوش می‌گیرند.

«تمام تروفی‌ها را بدست آورید.»

– شرح جایزه
 
ایتن وینترز جایزه‌ای است که در رزیدنت ایول ویلیج در دسترس است.

جزئیات

این یک دستاورد متفرقه است. برای کسب آن، بازیکن باید تمام تروفی‌ها را کسب کند.

مطالب مرتبط:

پیمایش به بالا